خلاصه کتاب آوازه ی امپراتوری بابل نو | اثر مایکل هستینگز

خلاصه کتاب آوازه ی امپراتوری بابل نو | اثر مایکل هستینگز

خلاصه کتاب آوازه ی امپراتوری بابل نو: ظهور و سقوط سه جمهوری مهم ( نویسنده مایکل هستینگز )

کتاب «آوازه ی امپراتوری بابل نو» اثر مایکل هستینگز، خیلی رک و پوست کنده بهمون نشون میده که چطور امپراتوری های بزرگ مثل روم، بریتانیا و آمریکا بالا میان و بعدش سقوط می کنن. این کتاب می خواد بگه که تاریخ یه جورایی تکرار میشه و ما می تونیم ازش درس بگیریم.

تا حالا شده به این فکر کنی که چرا بعضی تمدن ها اینقدر قدرتمند میشن و بعدش یهو ورق برمی گرده؟ آیا واقعاً تاریخ فقط یه مشت اسم و تاریخ خشک و خالیه، یا اینکه درس هایی توش نهفته که می تونه به درد زندگی امروز ما هم بخوره؟ مایکل هستینگز توی کتاب خفن «آوازه ی امپراتوری بابل نو: ظهور و سقوط سه جمهوری مهم» دقیقاً رفته سراغ همین سوال ها. اون یه جورایی مثل یه کارآگاه تاریخ عمل کرده و رفته دنبال الگوهای تکراری توی ظهور و سقوط امپراتوری های بزرگ. از روم باستان بگیر تا امپراتوری بریتانیای کبیر و حتی خود ایالات متحده آمریکا. این کتاب فقط یه داستان تاریخی نیست، بیشتر شبیه یه آینه است که بهمون نشون میده چطور گذشته، آینده رو شکل میده و چطور ممکنه اشتباهاتمون رو هی تکرار کنیم و به قول معروف، از یه سوراخ چند بار گزیده بشیم.

توی این مقاله، می خوایم یه خلاصه کتاب آوازه ی امپراتوری بابل نو مایکل هستینگز رو بهتون ارائه بدیم. کاری که می خوایم بکنیم اینه که مهم ترین ایده ها، استدلال ها و درس های این کتاب رو با هم مرور کنیم تا اگه وقت خوندن کل کتاب رو ندارید یا می خواید قبل از خرید، یه دید کلی نسبت بهش پیدا کنید، حسابی به دردتون بخوره. پس بزن بریم تا ببینیم قضیه این آوازه ی بابل نو چیه و چه ربطی به سرنوشت خودمون داره!

ایده محوری و استعاره بابل

بیاین از همین اول بریم سر اصل مطلب. مایکل هستینگز یه ایده خیلی مهم رو توی این کتابش مطرح می کنه: تاریخ یه جورایی چرخه ایه و هی خودش رو تکرار می کنه. یعنی چی؟ یعنی ما آدم ها، با همه پیشرفت های تکنولوژی و همه تجربیاتی که جمع کردیم، باز هم ممکنه همون اشتباهات گذشته رو تکرار کنیم. درست مثل اینکه یه فیلم رو بارها و بارها می بینیم و انتظار داریم آخرش فرق کنه، ولی باز هم همون اتفاقات می افته. هستینگز می گه که هیچ تمدنی مصون از اشتباهات گذشته نیست و این خیلی هم ترسناکه.

استعاره بابل: نمادی از غرور و افول

حالا این بابل که توی عنوان کتاب اومده، قضیه اش چیه؟ هستینگز منظورش صرفاً همون امپراتوری قدیمی بابل نیست که تو بین النهرین بود. اون بابل رو یه نماد می دونه؛ نمادی از قدرت، شکوه، غرور و البته، سقوط. بابل توی تاریخ، نماد یه قدرت عظیم بوده که فکر می کرده تا ابد پابرجا می مونه، ولی خب، این طور نشد. این استعاره می خواد بهمون بفهمونه که هر تمدنی، هر چقدر هم که بزرگ و قدرتمند باشه، اگه مراقب نباشه، ممکنه سرنوشتی مشابه بابل داشته باشه. یه جورایی می خواد بهمون هشدار بده که مغرور نشیم و فکر نکنیم که چون الآن رو قله ایم، تا ابد اونجا می مونیم.

چرا هستینگز سه جمهوری روم، بریتانیا و آمریکا را انتخاب کرد؟

شاید براتون سوال پیش بیاد که چرا هستینگز از بین این همه تمدن و امپراتوری، رفته سراغ روم، بریتانیا و آمریکا؟ خب، دلیلش کاملاً منطقیه. این سه تا، یه جورایی به هم وصلن و یه مسیر تکاملی رو طی کردن. آمریکا یه زمانی مستعمره بریتانیا بود و بریتانیا هم یه زمانی زیر نفوذ فرهنگی و حتی نظامی روم قرار داشت. یعنی اینا زنجیروار به هم متصلن و یه جورایی الگوهای مشترک زیادی بینشون وجود داره. هستینگز می خواد با مقایسه این سه تا، به ما نشون بده که چطور الگوهای قدرت، فساد، اقتصاد و نظامی گری توی طول تاریخ تکرار میشن و چطور این درس ها می تونه به درد امروز بخوره. انتخاب این سه جمهوری کمک می کنه تا تحلیل کتاب ظهور و سقوط سه جمهوری مهم عمیق تر و مرتبط تر باشه.

بررسی تطبیقی ظهور و سقوط سه جمهوری مهم

خب، تا اینجا فهمیدیم که هستینگز چه دیدگاهی داره و چرا این سه تا امپراتوری رو انتخاب کرده. حالا بیاین دونه دونه بریم سراغشون و ببینیم هر کدوم چطور اوج گرفتن و چطور به سمت افول رفتن و مقایسه امپراتوری روم، بریتانیا و آمریکا در کتاب هستینگز رو بهتر درک کنیم.

امپراتوری روم: الگوی بنیادین

امپراتوری روم، به قول معروف، مادر امپراتوری های غربی محسوب میشه. خیلی از چیزایی که امروز داریم، از قانون و معماری گرفته تا ساختارهای نظامی، ریشه اش برمی گرده به روم. هستینگز روم رو به عنوان یه الگوی بنیادین می بینه؛ یعنی یه جورایی میشه گفت که بقیه تمدن ها، حتی ناخودآگاه، از مسیر روم درس گرفتن یا حداقل شبیه اون عمل کردن.

عوامل صعود روم

روم چطور تونست اینقدر بزرگ و قدرتمند بشه؟ خب، دلایل زیادی داشت:

  • قدرت نظامی بی رقیب: لژیون های رومی، یه ماشین جنگی بی نظیر بودن. سازماندهی و دیسیپلینشون حرف نداشت.
  • سازماندهی حکومتی: با اینکه یه عالمه بحران سیاسی داشتن، ولی سیستم حکومتی شون، چه در دوران جمهوری و چه در دوران امپراتوری، نسبتاً قوی و کارآمد بود.
  • قوانین مدون و عدالت: رومی ها برای قانون گذاری خیلی ارزش قائل بودن. قوانینی که گذاشتن، هنوز هم توی خیلی از سیستم های حقوقی مدرن ریشه داره.
  • زیرساخت های قوی: جاده ها، قنات ها و پل هایی که ساختن، هنوز هم بعضی هاشون پابرجا هستن و نشون از مهندسی بی نظیرشون داره.
  • کشاورزی پیشرفته: تأمین غذا برای اون جمعیت عظیم، کار آسونی نبود، ولی رومی ها با سیستم کشاورزی شون این کار رو به خوبی انجام می دادن.

نشانه های افول روم

ولی حتی روم هم بالاخره کم آورد. هستینگز بهمون نشون میده که چطور یه امپراتوری به اون عظمت، از درون شروع به پوسیدن می کنه:

  • فساد سیاسی: دیگه اون سیاستمدارهای باوجدان اولیه ی جمهوری نبودن. رشوه، قدرت طلبی و خیانت، عادی شده بود.
  • بحران های اقتصادی: تورم، کمبود پول، بدهی های دولتی، همه و همه اقتصاد روم رو فلج کرده بود.
  • جنگ های داخلی و گسترش بیش از حد: جنگ های بی پایان، هم منابع مالی رو از بین می برد، هم نیروی انسانی رو. از طرفی، امپراتوری اینقدر بزرگ شده بود که کنترلش سخت بود.
  • مهاجرت و تغییرات اجتماعی: هجوم اقوام بربر و تغییر ترکیب جمعیتی، چالش های جدیدی برای روم ایجاد کرد.

این ها همون الگوهای سقوط تمدن ها هستن که هستینگز تأکید می کنه. درس مهمی که از روم می گیریم اینه که هیچ قدرتی تا ابد باقی نمی مونه و اشتباهات گذشته، اگه تکرار بشن، همون نتیجه رو میدن.

مایکل هستینگز با بررسی امپراتوری روم به ما می آموزد که غرور و خودبزرگ بینی می تواند حتی بزرگترین تمدن ها را به زانو درآورد. ضعف از درون شروع می شود، نه از بیرون.

امپراتوری بریتانیا: قدرت دریایی و انقلاب صنعتی

بعد از روم، نوبت به بریتانیا میرسه. این امپراتوری، یه جورایی یه مدل جدید از قدرت رو به دنیا معرفی کرد. اونا دیگه مثل روم زمین های وسیع رو فتح نمی کردن، بلکه با قدرت دریایی و تجارت، دنیا رو تسخیر کردن.

عوامل صعود بریتانیا

بریتانیا چطور به «امپراتوری که خورشید در آن غروب نمی کرد» تبدیل شد؟

  • انقلاب صنعتی: این انقلاب، بریتانیا رو به موتور محرکه اقتصاد دنیا تبدیل کرد. تولید انبوه، کارخانه ها و تکنولوژی های جدید، همه و همه از بریتانیا شروع شد.
  • قدرت دریایی بی نظیر: نیروی دریایی بریتانیا، حرف اول رو توی دنیا می زد. اونا اقیانوس ها رو کنترل می کردن و از این طریق، تجارت و مستعمرات خودشون رو گسترش دادن.
  • امپراتوری استعماری: از هند و استرالیا بگیر تا بخش های زیادی از آفریقا و آمریکا، بریتانیا مستعمرات زیادی داشت که براش ثروت و قدرت می آورد.
  • تجارت جهانی: اونا بازارهای دنیا رو به هم وصل کردن و خودشون هم از این قضیه سود زیادی بردن.
  • نوآوری و علم: بریتانیا در دوران اوجش، مرکز علم و نوآوری بود و این به قدرت و پیشرفت بیشترش کمک می کرد.

نشانه های افول بریتانیا

ولی خب، بریتانیا هم سرنوشتی شبیه روم پیدا کرد. هستینگز شباهت های جالبی رو بین افول این دو امپراتوری پیدا می کنه:

  • هزینه های گزاف جنگ ها: جنگ های جهانی اول و دوم، حسابی بریتانیا رو خسته و فقیر کرد. این جنگ ها منابع مالی و انسانی زیادی رو از این کشور گرفت.
  • بدهی های ملی سنگین: برای تأمین هزینه های جنگ، بریتانیا کلی بدهکار شد و این روی اقتصادش تأثیر بدی گذاشت.
  • رقابت های جهانی: کشورهای دیگه مثل آمریکا و آلمان، کم کم از بریتانیا سبقت گرفتن و دیگه بریتانیا تنها قدرت اقتصادی و صنعتی دنیا نبود.
  • حرکت های استقلال طلبانه: مستعمرات بریتانیا یکی یکی شروع به استقلال خواهی کردن و این امپراتوری عظیم رو از هم پاشید.
  • تغییرات اجتماعی داخلی: نابرابری، مشکلات اجتماعی و از دست دادن بعضی از ارزش ها، از درون به جامعه بریتانیا آسیب رسوند.

می بینید که چقدر چرخه تاریخ امپراتوری ها می تونه شبیه هم باشه؟ هستینگز نشون میده که چطور همون الگوهای گسترش بیش از حد و هزینه های نظامی کمرشکن، گریبان گیر بریتانیا هم شد.

ایالات متحده آمریکا: ابرقدرت قرن بیستم و چالش های نوین

حالا می رسیم به ابرقدرت قرن بیستم و بیست ویکم، یعنی ایالات متحده آمریکا. هستینگز توی کتابش یه هشدار جدی میده و می گه که آمریکا هم از خطر افول مصون نیست و الگوهای مشابهی رو توی خودش نشون میده.

عوامل صعود آمریکا

آمریکا چطور به این نقطه رسید؟

  • نوآوری تکنولوژیک: آمریکا همیشه در خط مقدم تکنولوژی بوده، از سیلیکون ولی گرفته تا ناسا و شرکت های بزرگ فناوری.
  • قدرت اقتصادی و نظامی بعد از جنگ های جهانی: بعد از جنگ جهانی دوم، آمریکا تنها قدرت اقتصادی بود که سالم مونده بود و همین باعث شد که به اوج برسه.
  • دموکراسی و ایدئولوژی: ایده های آزادی و دموکراسی، آمریکا رو به یه مدل برای خیلی از کشورهای دنیا تبدیل کرد.

نگرانی های هستینگز درباره افول آمریکا

ولی هستینگز، با نگاه تیزبین خودش، یه سری نگرانی ها رو مطرح می کنه که نشونه های احتمالی افول آمریکا هستن:

  • بدهی های ملی سرسام آور: دولت آمریکا همین طور داره بدهکارتر میشه و این، یه زنگ خطر جدیه.
  • قطبی شدن سیاسی: جامعه آمریکا به دو قطب کاملاً مخالف تقسیم شده و این باعث میشه تصمیم گیری های مهم خیلی سخت بشن.
  • مشکلات اجتماعی و فرهنگی: نابرابری های اقتصادی، مسائل نژادی، و از دست دادن ارزش های مشترک، جامعه آمریکا رو از درون تضعیف می کنه.
  • مداخله گرایی نظامی: هزینه های گزاف جنگ ها و عملیات های نظامی توی کشورهای دیگه، منابع آمریکا رو حسابی تحلیل می بره.
  • از دست دادن ارزش های بنیادین: هستینگز معتقده که شاید آمریکا داره اون ارزش هایی رو که باعث قدرتمند شدنش شد، از دست میده.

اینجا هستینگز یه مقایسه امپراتوری روم، بریتانیا و آمریکا انجام میده و نشون میده که چطور چالش های امروز آمریکا، شباهت های عجیبی با دلایل سقوط دو امپراتوری قبلی داره. دیدگاه مایکل هستینگز درباره افول قدرت اینه که این چالش ها اگه جدی گرفته نشن، می تونن آمریکا رو هم به سمت سرنوشتی مشابه سوق بدن.

محورهای مشترک در افول تمدن ها

حالا که سه تا امپراتوری رو جداگانه بررسی کردیم، بیاید ببینیم مایکل هستینگز چه عوامل فروپاشی تمدن ها و الگوهای مشترکی رو توی افولشون پیدا کرده. اینا همون درس هایی هستن که باید خوب بهشون گوش بدیم.

فساد و ناکارآمدی حکومتی

توی هر سه تا امپراتوری، یه جایی به بعد، سیستم های سیاسی از درون شروع به پوسیدن می کنن. دیگه خبری از رهبران دلسوز و باوجدان نیست. قدرت طلبی، رشوه، خویشاوندسالاری و تصمیم گیری های غلط، جای خودش رو به کارآمدی میده. وقتی سیاستمدارها فقط به فکر خودشون و منافعشون باشن، کل جامعه رو به سمت نابودی می برن. یه جورایی میشه گفت که از هر چی بترسی، سرت میاد؛ اگه از فساد نترسیم، به زودی توش غرق میشیم.

بحران های اقتصادی و نابرابری اجتماعی

فکر می کنید میشه یه کشور قوی باشه ولی مردمش فقیر؟ هستینگز میگه نه! وقتی پول توی دست یه عده خاص جمع بشه و بقیه مردم توی فقر دست و پا بزنن، جامعه ناپایدار میشه. بحران های اقتصادی، تورم بی رویه، بدهی های دولتی و نابرابری شدید، مثل یه بمب ساعتی می مونه که هر لحظه ممکنه منفجر بشه. همون طور که این قضیه توی روم و بریتانیا باعث نارضایتی های زیاد شد، امروز هم یه زنگ خطره.

هزینه های گزاف نظامی و جنگ های بی حاصل

امپراتوری ها معمولاً به خاطر قدرت نظامیشون اوج میگیرن، ولی همون قدرت نظامی هم می تونه بلای جونشون بشه. جنگ های بی پایان و هزینه های سرسام آور برای نگهداری ارتش های عظیم، مثل یه چاه ویل می مونه که تمام منابع کشور رو می بلعه. پول و انرژی که می تونست صرف آموزش، بهداشت یا زیرساخت ها بشه، حیف و میل میشه. هستینگز بهمون نشون میده که چطور روم و بریتانیا به خاطر همین هزینه ها زمین گیر شدن و آمریکا هم الان با همین چالش روبروست.

افول اخلاقی و از دست دادن ارزش ها

یه جامعه فقط با پول و قدرت نظامی سرپا نمی مونه. ارزش های مشترک، اخلاق، حس مسئولیت پذیری و هویت ملی، مثل سیمان بین آجرها عمل می کنه. وقتی این ارزش ها کم رنگ بشن، وقتی مردم فقط به فکر خودشون باشن، وقتی صداقت و شرافت جای خودش رو به فرصت طلبی بده، اون جامعه از درون از هم می پاشه. هستینگز میگه این افول اخلاقی، یکی از مهم ترین دلایل سقوط تمدن ها بوده و هست.

چالش های زیست محیطی و سوءاستفاده از منابع

شاید در نگاه اول، این مورد کمتر به چشم بیاد، ولی هستینگز به نقش مهمش اشاره می کنه. استفاده بی رویه از منابع طبیعی، تخریب محیط زیست و عدم توجه به پایداری، می تونه آینده هر تمدنی رو به خطر بندازه. وقتی یه جامعه فقط به فکر استفاده امروز باشه و به فکر نسل های بعدی و طبیعت نباشه، خودش رو به فنا میده. این قضیه شاید توی روم و بریتانیا به شکل امروز محسوس نبود، ولی پیامش برای آینده ما خیلی روشنه.

فناوری: نعمت یا نقمت؟

ما همیشه فکر می کنیم که فناوری قراره ما رو نجات بده و از اشتباهات گذشته مصون نگه داره. ولی هستینگز یه سوال مهم مطرح می کنه: آیا واقعاً این طوره؟ درست که فناوری زندگی ما رو راحت تر کرده و کلی پیشرفت آورده، اما آیا باعث شده که ما آدم های بهتری بشیم؟ آیا جلوی جنگ، فساد یا نابرابری رو گرفته؟ کتاب آوازه ی امپراتوری بابل نو نشون میده که حتی با وجود پیشرفته ترین فناوری ها، اگه ما از نظر اخلاقی و اجتماعی پیشرفت نکنیم، باز هم ممکنه همون سرنوشت های تلخ گذشته رو تجربه کنیم. فناوری یه ابزاره، نه یه راه حل نهایی برای مشکلات انسانی.

پیام اصلی و درس های کاربردی کتاب

خب، بعد از این همه بررسی و مقایسه، هستینگز می خواد چه پیامی رو به ما بده؟ مهم ترین درس های کتاب آوازه ی امپراتوری بابل نو چی هستن؟

لزوم نگاه انتقادی به تاریخ

یکی از مهم ترین چیزهایی که هستینگز روش تأکید می کنه، اینه که ما باید به تاریخ با یه نگاه انتقادی نگاه کنیم. تاریخ فقط برای حفظ کردن اسم و تاریخ نیست، بلکه برای درس گرفتنه. باید از خودمون بپرسیم که چرا این اتفاق افتاد؟ چه اشتباهی کردن؟ چطور میشه جلوی تکرارش رو گرفت؟ اگه فقط مثل یه تماشاچی به تاریخ نگاه کنیم، هیچ وقت چیزی یاد نمی گیریم و محکومیم که اشتباهات گذشتگان رو تکرار کنیم.

پرهیز از غرور و خودبزرگ بینی

یه پیام خیلی مهم دیگه اینه که هیچ تمدنی ابدی نیست. هیچ کشوری، هیچ فرهنگی، نمی تونه ادعا کنه که تا ابد قدرتمند و بی نقص باقی می مونه. درست مثل بابل که فکر می کرد ابدیه. هستینگز هشدار میده که غرور و خودبزرگ بینی، اولین قدم به سمت افوله. باید همیشه متواضع بود و از موفقیت های خودمون درس گرفت، نه اینکه به خاطرشون مغرور بشیم و فکر کنیم شکست ناپذیریم.

مسئولیت پذیری جمعی: ما همه در یک قایق هستیم

این فقط رهبران و سیاستمداران نیستن که مسئول پایداری یه جامعه ان. هر کدوم از ما، به عنوان یه شهروند، یه نقش مهم داریم. اگه ما به فساد بی تفاوت باشیم، اگه دنبال منافع شخصی خودمون باشیم و به فکر جامعه نباشیم، اگه ارزش های اخلاقی رو زیر پا بذاریم، داریم به سقوط خودمون کمک می کنیم. هستینگز می خواد بهمون بگه که سرنوشت یه کشور، دست به دست همه مردمشه. پس باید حس مسئولیت پذیری جمعی داشته باشیم.

امید به تغییر: آگاهی، گام اول است

ممکنه با خوندن این کتاب، یه کم ناامید بشیم و فکر کنیم که تاریخ قراره هی تکرار بشه و کاری هم از دست ما برنمیاد. ولی هستینگز یه پیام امیدوارکننده هم داره: آگاهی از این الگوها، خودش اولین قدم برای تغییره. اگه بفهمیم که چه چیزهایی باعث سقوط شده، می تونیم تلاش کنیم که اون اشتباهات رو تکرار نکنیم. یعنی تاریخ، یه سرنوشت محتوم نیست، بلکه یه راهنماست. ما می تونیم با یادگیری از گذشته، آینده بهتری برای خودمون بسازیم. پیام اصلی کتاب آوازه ی امپراتوری بابل نو دقیقاً همینه: تاریخ محکوم به تکرار نیست، مگر آنکه ما از آن درس نگیریم.

نتیجه گیری

خب، رسیدیم به آخر بحثمون درباره خلاصه کتاب آوازه ی امپراتوری بابل نو: ظهور و سقوط سه جمهوری مهم. مایکل هستینگز توی این کتاب، یه سفر جذاب و البته هشداردهنده رو توی تاریخ سه تا از بزرگترین امپراتوری های دنیا بهمون نشون میده. از روم باستان که با قدرت نظامی و قانون اوج گرفت، تا بریتانیای کبیر که با انقلاب صنعتی و قدرت دریایی دنیا رو تسخیر کرد، و در نهایت ایالات متحده آمریکا که با تکنولوژی و ایدئولوژی قدرتمند شد.

چیزی که هستینگز می خواد بهمون بگه اینه که با وجود همه تفاوت ها، الگوهای مشترکی توی ظهور و سقوط این تمدن ها وجود داره. فساد، نابرابری اقتصادی، جنگ های بی حاصل، و از دست دادن ارزش های اخلاقی، مثل یه ویروس عمل می کنن که از درون یه جامعه رو از پا درمیارن. این کتاب یه نقد و بررسی کتاب آوازه ی امپراتوری بابل نو عمیق رو در دل خودش داره و بهمون میگه که هیچ تمدنی ابدی نیست و غرور، اولین قدم به سمت افوله.

ولی پیامش فقط هشدار نیست، یه جورایی یه چراغ راه هم هست. با درک این الگوها و یادگیری از اشتباهات گذشته، ما می تونیم جلوی تکرار همون سرنوشت های تلخ رو بگیریم. این کتاب دعوتمون می کنه که بیشتر فکر کنیم، به چالش های امروز دنیا نگاه عمیق تری داشته باشیم و نقش خودمون رو توی ساختن آینده ای بهتر جدی بگیریم. حالا که خلاصه کتاب آوازه ی امپراتوری بابل نو رو با هم مرور کردیم، شاید وقتشه که خودمون هم توی آینه تاریخ به خودمون نگاه کنیم و ببینیم داریم کدوم مسیر رو میریم.

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "خلاصه کتاب آوازه ی امپراتوری بابل نو | اثر مایکل هستینگز" هستید؟ با کلیک بر روی کتاب، به دنبال مطالب مرتبط با این موضوع هستید؟ با کلیک بر روی دسته بندی های مرتبط، محتواهای دیگری را کشف کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "خلاصه کتاب آوازه ی امپراتوری بابل نو | اثر مایکل هستینگز"، کلیک کنید.