خلاصه کتاب گوزن رنگارنگ ( نویسنده وو یو گوای )

خلاصه کتاب گوزن رنگارنگ (نویسنده وو یو گوای) در مورد داستان یک گوزن مهربان و فداکار است که جان یک ماهیگیر را نجات می دهد، اما ماهیگیر در نهایت به او خیانت می کند و پادشاه با درایت خود، عدالت را برقرار می سازد. این قصه با زبانی شیرین و دلنشین، درس های مهمی درباره وفاداری، قدردانی و عواقب تلخ طمع و خیانت به ما می آموزد و نشان می دهد که چطور خوبی و راستگویی همیشه پیروز می شود.

تاحالا شده یه قصه بشنوید که هم دلتون رو بلرزونه و هم تهش یه عالمه درس خوب بهتون یاد بده؟ گوزن رنگارنگ دقیقاً یکی از همون قصه هاست. این داستان که از چین باستان به ما رسیده و وو یو گوای، نویسنده توانمند، اون رو نوشته، مثل یه آینه، خوبی ها و بدی های آدم ها رو نشونمون میده. فرقی نمی کنه بچه باشیم یا بزرگسال، این قصه مثل یه دوست قدیمی میاد و باهامون حرف میزنه، از چیزهایی میگه که شاید تو شلوغی زندگی یادمون رفته باشه.

خیلی وقت ها دنبال داستان هایی هستیم که بتونن به بچه هامون ارزش های مهمی مثل قدردانی یا وفاداری رو یاد بدن، اما نه با حرفای خشک و خالی، بلکه با یه ماجرای شیرین و به یاد موندنی. گوزن رنگارنگ همون گنجیه که دنبالشیم. بیاید با هم بریم سراغ این داستان که حسابی هم آموزنده ست و هم هیجان انگیز، تا ببینیم چه پیامی برای قلب های کوچیک و بزرگ ما داره.

بیا با گوزن رنگارنگ آشنا بشیم: قصه ای که از مرزها گذشته

کتاب گوزن رنگارنگ یکی از اون قصه هاییه که خیلی ها باهاش خاطره دارن و هنوز هم حرف های زیادی برای گفتن داره. این داستان رو وو یو گوای، نویسنده ای که تخصصش در قصه های کودکانه با پیام های اخلاقیه، نوشته. در ایران هم خانم آرزو رمضانی با ترجمه خوبشون، این قصه رو به دست بچه های فارسی زبان رسوندن. این کتاب بیشتر برای گروه سنی ب و ج یعنی بچه های حدود ۶ تا ۱۲ سال مناسبه، ولی خب آدم بزرگ ها هم می تونن ازش کلی لذت ببرن و درس بگیرن.

ممکنه از خودتون بپرسید چرا یه داستان قدیمی چینی، هنوز هم اینقدر جذابه و به دل می شینه؟ خب، دلیلش خیلی واضحه: این قصه از اون دست داستان هاییه که با ذات و فطرت انسان سر و کار داره. چیزهایی مثل مهربونی، وفاداری، طمع و خیانت که توی این قصه مطرح میشه، توی هر فرهنگ و زمانی معنی داره و هر آدمی می تونه باهاشون ارتباط برقرار کنه. گوزن رنگارنگ در واقع یه قصه ساده نیست، یه کلاس درسه که توش کلی مفهوم عمیق رو با زبانی شیرین و قابل فهم یاد می گیریم.

نکته مهم: گوزن رنگارنگ با گوزن سیاه سخن می گوید فرق داره!

حالا که داریم درباره گوزن رنگارنگ حرف می زنیم، بد نیست به یه نکته مهم اشاره کنیم تا سوءتفاهم پیش نیاد. شاید اسم گوزن یهو شما رو یاد یه کتاب دیگه بندازه: گوزن سیاه سخن می گوید. ولی باید بگم که این دو تا کتاب کاملاً با هم فرق دارن و ربطی به هم ندارن!

گوزن سیاه سخن می گوید (Black Elk Speaks) یه کتاب فوق العاده و خیلی معروفه که زندگی نامه و روایت های معنوی یه شمن و رهبر قبیله سرخپوست اوگلالا لاکوتا به اسم گوزن سیاه رو تعریف می کنه. این کتاب یه اثر عمیق فلسفی و تاریخی محسوب میشه که جان جی. نیهارت اون رو از زبان گوزن سیاه نوشته و درباره تاریخ، فرهنگ، اعتقادات و مبارزات سرخپوستان آمریکا، مخصوصاً در قرن نوزدهم، صحبت می کنه. لحن و محتوای این کتاب خیلی جدی تر و برای بزرگسالان مناسب تره و به شدت به فرهنگ و تجربیات بومیان آمریکا می پردازه.

اما گوزن رنگارنگ ما، داستانش کاملاً متفاوته. این یه داستان کودکانه و اخلاقی از چین باستانه که بیشتر روی مفاهیم وفاداری، خیانت و عدالت تمرکز داره و به زبان ساده تر برای بچه ها نوشته شده. پس اگه دنبال یه قصه شیرین و آموزنده برای کوچولوهاتون هستید که پیام های اخلاقی قوی داره، گوزن رنگارنگ وو یو گوای همون چیزیه که می خواهید. حواستون باشه که این دو تا کتاب رو با هم اشتباه نگیرید، چون هر کدوم دنیای خاص خودشون رو دارن!

سفر به دنیای شخصیت های گوزن رنگارنگ: کی به کیه؟

هر قصه خوبی، شخصیت های فراموش نشدنی خودش رو داره که باعث میشن ما با داستان زندگی کنیم و پیام هاش رو بهتر درک کنیم. تو گوزن رنگارنگ هم چند تا شخصیت اصلی داریم که هر کدوم نقش مهمی بازی می کنن و درس های خاصی رو به ما نشون میدن. بیاید با هم نگاهی به این قهرمان ها و البته ضدقهرمان های قصه بندازیم:

گوزن رنگارنگ: قهرمان مهربان قصه مون

گوزن رنگارنگ، شخصیت محوری و البته قهرمان اصلی داستان ماست. این گوزن فقط یه حیوان معمولی نیست؛ اون نماد تموم خوبی هاست. تصور کنید یه موجودی رو که انقدر زیباست که رنگ های بدنش مثل رنگین کمان می درخشه و هر کسی رو مجذوب خودش می کنه. اما زیبایی گوزن فقط به ظاهرش محدود نمیشه، بلکه مهم تر از اون، قلب بزرگ و مهربونشه. اون مهربونی رو تو وجودش داره و حاضره برای کمک به بقیه، حتی جون خودش رو به خطر بندازه. وقتی یه نفر تو خطر میفته، بدون هیچ چشم داشتی دست کمک دراز می کنه و جونش رو نجات میده. گوزن رنگارنگ نشون دهنده ایثار، پاکی و اصالت یه موجود زنده است که فقط به فکر خوبی و کمک به دیگرانه.

ماهیگیر: از نجات یافته تا خائن قصه

حالا می رسیم به ماهیگیر، شخصیتی که داستان ما رو تلخ و شیرین می کنه. ماهیگیر در ابتدا یه آدم بدشانس و نیازمند به کمک به نظر میرسه. اون تو یه موقعیت خطرناک گیر می کنه و اگه کمک گوزن رنگارنگ نبود، شاید جونش رو از دست می داد. گوزن با مهربونی تمام، جونش رو نجات میده و در عوض فقط یه قول ازش می گیره: اینکه راز مکان گوزن رو برای هیچ کس فاش نکنه. اما ماهیگیر، بعد از اینکه از خطر رها میشه، کم کم تغییر می کنه. طمع و خودخواهی مثل یه سم تو وجودش نفوذ می کنه. وقتی فرصتی پیش میاد که می تونه با فاش کردن راز گوزن به پاداش بزرگی برسه، قول و قرارش رو فراموش می کنه و به گوزن رنگارنگ خیانت می کنه. ماهیگیر نماد انسان هایی هست که چشمشون رو روی لطف و محبت بقیه می بندن و برای منافع خودشون، حاضرن هر کاری بکنن، حتی اگه به معنای شکستن یه پیمان مهم باشه. عاقبت اون در این قصه، درس بزرگی برای همه ماست.

پادشاه: قدرتی که اول اشتباه می کنه، بعد عدالت رو برقرار می کنه

پادشاه، شخصیتیه که قدرت و تصمیم گیری رو تو داستان نشون میده. اون به خاطر بیماری ملکه و رؤیای عجیبش، به دنبال گوزن رنگارنگ میفته. پادشاه در ابتدا ممکنه کمی ساده لوح به نظر برسه، چون حرف های ماهیگیر خائن رو باور می کنه و دستور میده گوزن رو دستگیر کنن. این نشون میده که حتی قدرتمندترین افراد هم ممکنه فریب بخورن و اشتباه کنن. اما پادشاه یه ویژگی مهم داره: وقتی با حقیقت روبرو میشه، شجاعت پذیرش اشتباهش رو داره. وقتی گوزن رنگارنگ با شجاعت تمام، حقیقت رو براش فاش می کنه و از خیانت ماهیگیر میگه، پادشاه به جای اینکه لجبازی کنه، به حرف گوزن گوش میده و عدالت رو برقرار می کنه. اون نماد حکمرانی هست که در نهایت، حق رو از باطل تشخیص میده و عواقب اشتباهات رو جبران می کنه و به کسی که ظلم کرده، سزای کارش رو میده.

ملکه: شروع ماجرا از اینجا بود

شاید ملکه نقش خیلی پررنگی تو کل داستان نداشته باشه، اما در واقع اون کسیه که با بیماری و رؤیای عجیبش، زنجیره حوادث رو شروع می کنه. ملکه بیمار میشه و پزشکان نمی تونن کاری براش بکنن. اون تو خوابش گوزن رنگارنگ رو می بینه و فکر می کنه اگه پوست این گوزن رو داشته باشه، شفا پیدا می کنه. این رؤیا به گوش پادشاه میرسه و همین میشه که پادشاه دستور میده گوزن رنگارنگ رو پیدا کنن. پس، اگرچه ملکه مستقیماً وارد عمل نمیشه، اما خواسته اش و شرایطش، جرقه ای برای شروع ماجرای اصلی داستان میشه.

خلاصه داستان گوزن رنگارنگ: قدم به قدم چی شد؟

خب، تا اینجا با شخصیت های اصلی قصه مون آشنا شدیم. حالا وقتشه که بریم سراغ خود داستان و ببینیم که دقیقاً چه اتفاقاتی افتاد تا این قصه ماندگار شد. آماده اید؟ پس بزن بریم:

یه نجات معجزه آسا و یه قول که نباید می شکست

قصه ی ما با یه اتفاق تلخ برای یه ماهیگیر شروع میشه. ماهیگیر بیچاره توی یه روز بارونی و طوفانی، کنار رودخونه مشغول کارش بود که ناغافل پاش لیز می خوره و می افته توی آب های خروشان رودخونه. آب انقدر تند و قوی بود که داشت ماهیگیر رو با خودش می برد و دیگه هیچ امیدی به زنده موندنش نبود. ماهیگیر هر چی دست و پا می زد، فایده ای نداشت و کم کم داشت غرق میشد.

همون موقع، یه گوزن زیبا و باشکوه که پوستش به رنگین کمان می درخشید، از راه میرسه. گوزن رنگارنگ، بدون اینکه لحظه ای تردید کنه، خودش رو به آب میزنه و با شجاعت و قدرت زیادی، ماهیگیر رو از مرگ حتمی نجات میده. ماهیگیر که از مرگ حتمی نجات پیدا کرده بود، از گوزن تشکر می کنه و قسم می خوره که این لطف بزرگ رو هرگز فراموش نکنه. از گوزن می پرسه چطور می تونه جبران کنه؟ گوزن هم فقط یه چیز ازش می خواد: قول بده که راز زندگی من رو برای هیچ کس فاش نکنی. به هیچ کس نگو که من اینجا زندگی می کنم. ماهیگیر هم با تمام وجود این قول رو به گوزن میده و عهد می بنده که تا ابد به این پیمان وفادار بمونه.

خواب عجیب ملکه و فرمان پادشاه

چند وقت بعد، اتفاقی تو دربار پادشاه میفته. ملکه به یه بیماری عجیب و غریب دچار میشه. هر چی پزشک و حکیم میارن، هیچ کدوم نمی تونن درمونش کنن. ملکه روز به روز ضعیف تر میشه و دیگه کسی امیدی به بهبودش نداره. یه شب، ملکه یه خواب عجیب و غریب میبینه. تو خوابش یه گوزن خیلی زیبا و رنگارنگ رو میبینه که پوستش درخشان و خیره کننده ست. وقتی از خواب بیدار میشه، مطمئن میشه که شفای اون تو داشتن پوست اون گوزن رنگارنگه.

ملکه خوابش رو برای پادشاه تعریف می کنه و ازش می خواد که اون گوزن رو براش پیدا کنه. پادشاه که خیلی ملکه رو دوست داشت و نگرانش بود، فوراً دستور میده جارچی ها توی تمام شهرها و روستاها جار بزنن که هر کس جای یه گوزن رنگارنگ رو بلده و بتونه اون رو به دربار پادشاه بیاره، پاداش خیلی بزرگی دریافت می کنه. این خبر مثل باد تو کل سرزمین پخش میشه و خیلی ها به طمع پاداش پادشاه، راهی جنگل و کوه میشن تا گوزن رنگارنگ رو پیدا کنن.

خیانت بزرگ و رویارویی گوزن با پادشاه

خب، حدس بزنید کی این خبر رو میشنوه؟ بله، همون ماهیگیر! ماهیگیر که تازه از مرگ نجات پیدا کرده بود و به گوزن قول داده بود، حالا وسوسه میشه. وقتی می بینه پاداش چقدر بزرگه، قول و قرارش رو فراموش می کنه. طمع مثل یه هیولا تو دلش رشد می کنه و اون رو وادار می کنه تا عهد خودش رو بشکنه. ماهیگیر بدون اینکه به لطفی که گوزن در حقش کرده بود فکر کنه، فوراً به دربار پادشاه میره و جای زندگی گوزن رنگارنگ رو لو میده.

پادشاه هم که از همه جا بی خبر بود و فکر می کرد ماهیگیر راست میگه، سربازهاش رو با ماهیگیر راهی جنگل می کنه. اونا به جایی که گوزن زندگی می کرد میرسن و اون رو دستگیر می کنن. گوزن رنگارنگ که از این خیانت شوکه شده بود، با شجاعت تمام در مقابل پادشاه قرار می گیره. با صدایی رسا و بلند، تمام حقیقت رو برای پادشاه تعریف می کنه. از اینکه چطور جان ماهیگیر رو نجات داده و در عوض ازش قول گرفته که راز جاش رو فاش نکنه. گوزن با چشمان غمگینش، به خیانت ماهیگیر اشاره می کنه و به پادشاه میگه که چطور این آدم ناسپاس، قولش رو زیر پا گذاشته و به خاطر طمع، به یه موجود بی گناه خیانت کرده.

درس بزرگ این قصه اینه که هر خیانتی یه روزی برملا میشه و عدالت همیشه راه خودش رو پیدا می کنه، حتی اگه دیر بشه!

عاقبت کار: وقتی عدالت سروقت میرسه!

پادشاه که حالا دیگه حقیقت رو شنیده بود و حرف های گوزن رنگارنگ رو باور کرده بود، از کار خودش و فریب خوردنش خیلی پشیمون میشه. اون از اینکه به حرف یه آدم دروغگو و خائن گوش داده و به یه موجود مهربون ظلم کرده، ناراحت و خجالت زده بود. پادشاه فوراً دستور میده که ماهیگیر خائن رو مجازات کنن. ماهیگیر به سزای ناسپاسی و پیمان شکنی خودش میرسه و عواقب تلخ طمعش رو تجربه می کنه.

پادشاه همچنین دستور میده که گوزن رنگارنگ رو فوراً آزاد کنن و بهش اجازه بده تا به خونه خودش برگرده. پادشاه به خاطر مهربونی و صداقت گوزن، ازش تشکر می کنه و به تمام مردم سرزمینش هم دستور میده که هیچ کس حق نداره به گوزن رنگارنگ آسیبی برسونه. اینجاست که عدالت به بهترین شکل اجرا میشه. ماهیگیر به خاطر خیانتش مجازات میشه و گوزن رنگارنگ هم به خاطر وفاداری و مهربونی اش، پاداش می گیره و آزاد زندگی می کنه. این پایان قصه به ما یادآوری می کنه که حتی اگه بدی برای مدتی پنهان بمونه، در نهایت حقیقت آشکار میشه و هر کسی به سزای عملش میرسه.

چی از گوزن رنگارنگ یاد می گیریم؟ پیام های قشنگ برای همه سنین

گوزن رنگارنگ فقط یه قصه ساده نیست که بخونیم و تموم بشه؛ این داستان پر از پیام های مهم و درس هاییه که می تونن چراغ راهمون باشن، چه برای بچه ها و چه برای بزرگترها. بیاید با هم ببینیم این قصه چه چیزهایی رو به ما یاد میده:

وفاداری و قدردانی: دو بال برای پرواز زندگی

یکی از مهم ترین درس های این قصه، ارزش وفاداری و قدردانیه. گوزن رنگارنگ بدون هیچ چشم داشتی، جان ماهیگیر رو نجات میده و در عوض فقط یه قول می خواد. وفادار موندن به این قول، نشون دهنده اصالت و شرافت انسانه. از طرف دیگه، قصه به ما یادآوری می کنه که چقدر مهمه که قدردان لطف و محبت بقیه باشیم. وقتی کسی به ما کمکی می کنه، نباید فراموشش کنیم و باید همیشه سعی کنیم به نوعی جبران کنیم یا حداقل حرمت اون کار خوب رو نگه داریم. قدردانی و وفاداری مثل دو بال هستن که به زندگی ما معنا و ارزش میدن و باعث میشن روابطمون با آدم های اطرافمون محکم تر و قشنگ تر بشه.

طمع و خیانت: راهی که تهش هیچی نیست!

از اون طرف، داستان به وضوح عواقب تلخ طمع و خیانت رو نشون میده. ماهیگیر با اینکه جونش رو مدیون گوزن بود، نتونست جلوی طمع خودش رو بگیره. پاداش بزرگ پادشاه چشمش رو کور کرد و باعث شد که به قولش خیانت کنه. این خیانت نه تنها زندگی خودش رو به تباهی کشید، بلکه باعث شد اعتماد بقیه رو هم از دست بده. قصه گوزن رنگارنگ یه هشدار جدیه: طمع و خودخواهی می تونن مثل یه ویروس، خوبی ها رو از بین ببرن و آدم رو به جایی برسونن که تمام ارزش هاش رو زیر پا بذاره. راه طمع، راهی بی انتهاست که تهش فقط پشیمونی و از دست دادن همه چیزه.

همیشه حقیقت پیروزه و عدالت اجرا میشه

شاید در ابتدا به نظر برسه که ماهیگیر با دروغ و خیانتش، تونسته به هدفش برسه، اما قصه به ما نشون میده که حقیقت بالاخره آشکار میشه. گوزن رنگارنگ با شجاعت تمام، حقیقت رو برای پادشاه تعریف می کنه و پادشاه هم به خاطر درایتش، به حرف گوزن گوش میده و عدالت رو اجرا می کنه. این درس به ما امید میده که حتی اگه دروغ و فریب برای یه مدت کوتاه پیروز بشن، بالاخره یه روز حقیقت روشن میشه و کسانی که بدی کردن، به سزای اعمالشون میرسن. این پیام برای بچه ها خیلی مهمه تا بدونن که همیشه باید راستگو باشن و از اینکه حقشون رو بخوان، نترسن.

زیبایی واقعی توی دل آدمه نه ظاهرش

گوزن رنگارنگ به ظاهرش هم خیلی زیباست، با اون پوست درخشان و رنگارنگش. اما چیزی که اون رو واقعاً خاص می کنه، مهربونی و پاکی قلبشه. از اون طرف، ماهیگیر با اینکه شاید ظاهر معمولی داشته باشه، اما قلبش پر از طمع و خیانته. این قصه به ما یاد میده که زیبایی واقعی از درون آدم ها میاد. مهم نیست چقدر خوش تیپ یا جذاب باشیم، اگه قلبمون مهربون نباشه و به ارزش ها پایبند نباشیم، اون زیبایی ظاهری هیچ ارزشی نداره. این درس کمک می کنه بچه ها یاد بگیرن که به جای ظاهر آدم ها، به خوبی ها و ویژگی های اخلاقی اونا اهمیت بدن.

چرا باید این داستان رو به بچه هامون بگیم؟

حالا که با تمام ابعاد گوزن رنگارنگ آشنا شدیم، این سؤال پیش میاد که چرا لازمه این قصه رو برای بچه هامون تعریف کنیم یا خودشون بخونن؟ خب، دلیلش اینه که این داستان فراتر از یه سرگرمی ساده است؛ این یه ابزار قدرتمنده برای آموزش و پرورش:

• تقویت حس همدلی و شفقت: وقتی بچه ها با داستان گوزن رنگارنگ ارتباط برقرار می کنن، مهربونی اون رو میبینن و دلشون برای ظلمی که بهش میشه می سوزه. این تجربه کمک می کنه که حس همدلی و دلسوزی در اونا تقویت بشه.
• آموزش مفاهیم درست و غلط در روابط انسانی: قصه به وضوح نشون میده که وفاداری چقدر خوبه و خیانت چقدر بده. بچه ها یاد می گیرن که عهد و پیمان چقدر ارزش داره و طمع چه عواقب بدی میتونه داشته باشه. این مفاهیم پایه ای برای ساختن روابط سالم در آینده هستن.
• پرورش قوه تخیل و قدرت درک داستان: روایت پرماجرا و شخصیت های دوست داشتنی این قصه، قوه تخیل بچه ها رو حسابی به کار میندازه. اونا صحنه ها رو تو ذهنشون تصور می کنن و این باعث میشه که مهارت داستان فهمی و درک مطالب پیچیده ترشون قوی تر بشه.
• بحث و گفتگو با کودکان پس از شنیدن یا خواندن خلاصه: این قصه به والدین و مربیان یه فرصت طلایی میده تا با بچه ها صحبت کنن. می تونید ازشون بپرسید: اگه تو جای ماهیگیر بودی چیکار می کردی؟ یا چرا ماهیگیر این کارو کرد؟ این بحث ها به بچه ها کمک می کنه تا مفاهیم اخلاقی رو عمیق تر درک کنن و بتونن در موقعیت های مشابه، تصمیم های بهتری بگیرن.

یادتون باشه، قصه ها فقط سرگرمی نیستن؛ بهترین راه برای آموزش درس های زندگی به کوچولوها هستن.

پس، با تعریف کردن یا دادن کتاب گوزن رنگارنگ به بچه هاتون، فقط یه داستان براشون تعریف نمی کنید؛ بلکه یه پنجره جدید رو به دنیای ارزش ها و خوبی ها براشون باز می کنید.

نظر شما چیه؟ گوزن رنگارنگ چه حسی بهتون داد؟

خب، حالا که با هم یه سفر دلچسب رو تو دنیای گوزن رنگارنگ تجربه کردیم و از داستان و پیام هاش گفتیم، نوبت شماست که نظرتون رو با ما به اشتراک بذارید. شاید شما این قصه رو قبلاً خونده باشید یا برای بچه هاتون تعریف کرده باشید. چه حسی بهتون داد؟ کدوم بخش داستان بیشتر از همه تو ذهنتون موند؟

شاید هم برای اولین بار بود که با این قصه آشنا شدید. اگه اینطوره، چه چیزی تو این داستان بیشتر براتون جالب بود؟ به نظرتون مهم ترین درسی که میشه از گوزن رنگارنگ گرفت چیه؟ فکر می کنید شخصیت ماهیگیر واقعاً بدجنس بود یا فقط اسیر طمع شد؟

ما دوست داریم بدونیم که این قصه چه تأثیری روی شما یا عزیزانتون گذاشته. نظرات و برداشت های شخصی شما خیلی ارزشمنده و می تونه به بقیه خواننده ها هم کمک کنه تا با ابعاد مختلف این داستان عمیق تر آشنا بشن. پس لطفاً در بخش نظرات، دیدگاه های خودتون رو بنویسید و اگه این مطلب براتون مفید بود، حتماً با دوستانتون به اشتراک بذارید.

در پایان، داستان گوزن رنگارنگ (نویسنده وو یو گوای) یه یادآوری شیرین و در عین حال قدرتمند از ارزش هاییه که تو زندگی روزمره ممکنه گاهی فراموش بشن. این قصه به ما می گه که مهربونی همیشه راه خودش رو پیدا می کنه و حقیقت هر چقدر هم پنهان بمونه، بالاخره یه روز آشکار میشه. امیدواریم این خلاصه داستان، هم براتون جذاب بوده باشه و هم تونسته باشه پیام های قشنگ این کتاب رو بهتون منتقل کنه. اگه دوست دارید ماجراهای آموزنده بیشتری بخونید، حتماً تو وب سایتمون دنبال خلاصه کتاب های دیگه بگردید. به امید اینکه همه ما بتونیم یه گوزن رنگارنگ تو وجودمون داشته باشیم!